افزایش حقوق سرایداران مدارس واریز خواهد شد اختلاف مرگ‌بار بر سر آبیاری مزارع روستای «کنه‌بیست» در حوالی مشهد حل‌وفصل اختلافات خانوادگی در شورا‌های حل اختلاف مشهد | بازگشت آسایش از مسیر سازش شیوع ۱۱ درصدی آسم در بین کودکان و نوجوانان وزارت بهداشت: نرخ تولد در کشور، ۷ درصد کاهش یافت ارائه خدمات درمانی ۲۴ساعته و رایگان هلال‌احمر در ۶۰ هتل مکه مکرمه قطعی برق و هرج‌ومرج در خیابان‌ها | چه کسی مسئول مدیریت و ایمنی تقاطع‌هاست؟ ۲۵ اردیبهشت، روز ملی مرتع و مرتع‌داری شد وزیر کار: احکام حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی، ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ صادر می‌شود جدایی بحرین؛ استقلال یا واگذاری؟ ۲ کارگاه تولید فراورده‌های دارویی گیاهی غیرمجاز در مشهد شناسایی و پلمب شد (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) چرا نان‌خامه‌ای دشمن درجه‌یک سلامتی است؟ حمایت ویژه بیمه سلامت از ۲۵۰ بیماری خاص | اعتبار بیش از ۱۲ همتی برای درمان بیماران پیش‌بینی هواشناسی کشور امروز (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) | توده گردوخاک عربی در راه ایران افزایش گردش ویروس کرونا در کشور | در اماکن عمومی ماسک بزنید (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) «عناب» محافظ طبیعی کبد در برابر چربی و التهاب دارو‌های تقلبی و ادعا‌های دروغین درمان با دارو‌های گیاهی طرح چهاربانده کردن جاده مشهد-سرخس به کجا رسید؟ گازگرفتگی ۱۳ زن در سالن آرایشی! قانون حمایت از جوانی جمعیت سد راه کاهش نرخ باروری شد رمزگشایی از معمای مرگ دختر دانشجو، بعد از آشنایی در سایت همسریابی طوفان شدید کرمان باعث آسیب به تأسیسات برق، خاموشی مضاعف و شکستن درختان شد (۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴) تغییر ساعت کاری مراکز شماره‌گذاری در کشور عامل حادثه جشن نجف‌آباد سابقه مصرف الکل و شیشه دارد کشف نیم کیلوگرم ماده مخدر شیشه از تبعه بیگانه در مرز مهران دختر ۱۸ ساله قربانی جنایت سیاه شد راز فروش نوزاد در بیمارستان لو رفت عامل سرقت از نیسان آبی اعتراف کرد؛ دستبرد به ۱۰ خودرو با شکستن شیشه حکم پرونده عاملان قتل مدیر موقوفه عادل‌شاهی صادر شد پلمب هزار و ۲۱۲ دفتر املاک متخلف در خراسان رضوی (۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

حال وهوای زوج هایی که  شیرخوارگانی را به فرزندخواندگی پذیرفته اند | در آغوش پرمهر خانواده

  • کد خبر: ۳۳۲۰۱۵
  • ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۲
حال وهوای زوج هایی که  شیرخوارگانی را به فرزندخواندگی پذیرفته اند | در آغوش پرمهر خانواده
متولیان بهزیستی خراسان رضوی و  مجموعه شوق زندگی، میزبانان اصلی برنامه‌ای هستند که برای سپردن سی کودک بدسرپرست و بی سرپرست به خانواده‌های متقاضی فرزندخواندگی، برگزار شده است.

به گزارش شهرآرانیوز؛ دعوت شده‌ایم به یک جشن بزرگ پر از حس مادرانه در ایام ولادت امام رضا (ع). متولیان بهزیستی خراسان رضوی و  مجموعه شوق زندگی، میزبانان اصلی برنامه‌ای هستند که برای سپردن سی کودک بدسرپرست و بی سرپرست به خانواده‌های متقاضی فرزندخواندگی، برگزار شده است. نمی‌دانم از حواس پرتی همیشگی‌ام است یا شوروهیاهوی بچه‌های داخل محوطه که چندبار تابلوی ورودی را تماشا می‌کنم، اما اسمش در خاطرم نمی‌ماند؛ هرچند خیلی هم فرقی نمی‌کند، مهم اصل میهمانی است. از همان در ورودی همه دارند عکس می‌گیرند.

اشتیاق پدر و مادر‌های جوانی که غالبا شیک پوشیده‌اند و هریک کودک شیرخواری را در آغوش دارند و برایش لالایی می‌خوانند، تماشا دارد، خیلی هم. من وسط آن همه ذوق و لبخند و اشک، بدون ساک و شیشه و کریر، انگار یک جور ناجوری هستم. با عکاس روزنامه همان ابتدای در ورودی ایستاده‌ایم و مات تماشای صحنه‌هایی هستیم که مدام بین چشم‌ها و قلبمان می‌چرخد و ردوبدل و تکرار می‌شود. اما هیچ کدام به زبانمان نمی‌چرخد، جز همین عبارت نیم بند و کوتاه: «خدایا به خاطر این همه زیبایی، شکرت!».

پروسه فرزندخواندگی

خانواده‌هایی که هرکدام دختر یا پسر شیرخواری را به فرزندخواندگی قبول کرده‌اند، پروسه‌ای طولانی را پشت سر گذاشته‌اند؛ از فیلتر‌های مختلفی رد شده‌اند تا صلاحیتشان تأیید شده است و به این مرحله رسیده‌اند. گاه سه یا چهار سال وقت برایش گذاشته‌اند. این برووبیا‌ها حتی برای پدر و مادر‌های خوش شانسی که بازه زمانی کمتری انتظار کشیده‌اند، زمان برده است. متولیان و کارشناسان بهزیستی معتقدند زندگی در مجموعه‌های وابسته به آن‌ها بُعد خانوادگی ندارد و بهترین حالت این است که کودکان به خانواده‌ها سپرده شوند تا به نیاز‌های عاطفی آن‌ها پاسخ داده شود.

برخی کودکان قابلیت فرزندخواندگی ندارند و خانواده‌ها هم متقاضی آن‌ها نیستند. کودکانی که به خانواده‌ها واگذار می‌شوند، کسانی هستند که صلاحیت از والدینشان سلب شده است و وارد فرایند فرزندخواندگی شده‌اند.

به گفته محمد غفاری زاده، معاون سلامت اجتماعی اداره کل بهزیستی استان، فرزندخواندگی به این سادگی‌ها نیست و در زمینه واگذاری فرزند به خانواده، آیین نامه و قانون وجود دارد. کسی که بخواهد فرزندی را به سرپرستی قبول کند، باید فرایند‌های قانونی را طی کند و ابتدایی‌ترین کار، ثبت نام در سامانه فرزندخواندگی است. این خانواده‌ها باید از نظر سلامت روان، سلامت جسم و موضوعات مربوط به پزشکی قانونی، تأییدصلاحیت شوند. معرفی کودک و پذیرش او ازسوی خانواده و ارجاع به مرجع قضایی و... از دیگر مراحلی است که باید طی شود.

رؤیایی که به حقیقت پیوست

آن‌ها غالبا سال‌های اخیر زندگی شان را به رؤیابافی گذرانده‌اند. پدر و مادر شدن حتی رؤیایش هم شیرین است و لبخند روی لبشان می‌نشاند. زیر سقف خانه‌ای که چندین و چند سال از زندگی شان را به عشق و مهر سر کرده‌اند، کم کم روز‌ها برایشان یکنواخت و تکراری شده بود.

وقت‌های زیادی بود که حس می‌کردند زندگی شان یک چیز کم دارد و آن، جای لبخند‌ها و گریه‌هایی است که بی هوا زیر سقف خانه شان بپیچد و دلشان را بلرزاند.

بعضی‌ها از آرزوهایشان می‌گویند؛ اینکه پدر و فرزندی بالش بگذارند وسط هال و بابا برای دخترش، یواش یواش لالایی بخواند: «آرام من! چشم سیاهت را نبند.».

یا از ترفند‌های جورواجور تعریف می‌کنند؛ وقتی دهانش را برای قاشق عروسکی باز‌ می‌کند و غذا را به خوردش می‌دهند و منتظر می‌مانند تا یواش یواش قد بکشد و بزرگ شود و شیرین زبانی کند و به هر بهانه‌ای صدایت کند بابا، مامان و...

برق چشم‌های آتنا را با هیچ دوربینی نمی‌توان ثبت کرد وقتی یاسین را در آغوشش می‌فشارد و با عشقی عجیب خیره اش می‌شود و‌ می‌زند زیر گریه و‌ می‌گوید: «خدا می‌داند چند سال رؤیاپردازی می‌کردم برای بچه دار شدن؛ اینکه پسرم را بگذارم دم مهدکودک و دقیقه‌ها طول بکشد تا با او خداحافظی کنم. چند سال بعد ببرمش تا مدرسه و برگردم، حتی برای خودم ساعت‌ها از شب عروسی اش هم رؤیا بافته‌ام؛ اینکه چه لباسی تنم کنم و کدام یک از فامیل را دعوت کنم و مراسممان در کدام تالار شهر باشد و ماشین عروس با کدام گل قشنگ‌تر است و.... خیال که بیاید، تمامی ندارد، پشت سرهم ردیف می‌شود. خیلی نمی‌گذرد که دستش را‌ می‌گذارم در دست دیگری و برایش آرزوی خوشبختی می‌کنم».

این‌ها همه خیال‌هایی بود که سال‌ها دل خوش نگهم داشته بود، اما نشد که نشد مادر شوم. یک سال، دو سال، سه سال، هشت سال از عروسی مان می‌گذشت. به هر دری زدیم، آزمایش پشت آزمایش، دارو پشت دارو، اما دریغ از بچه دار شدن! ناامید شده بودم. فکر می‌کردم مادر شدن، سخت‌ترین کار دنیاست و من هیچ وقت مادر نمی‌شوم. دیگر حوصله خانه داری نداشتم، حتی حوصله همسرم را ...

آتنا گونه یاسین را که سرهمی سورمه‌ای رنگی به تن دارد، با دست نوازش می‌کند و‌ می‌گوید: «مامانم! به خاطر تو هم که شده، قرمه سبزی‌ها را خوب جا می‌اندازم و گلدان‌ها را تازه نگه می‌دارم و تمام روبالشتی‌ها را با کمک تو می‌دوزم. این گنده‌ترین کاری است که هیچ وقت تصورش را‌ نمی‌کردم بتوانم انجام دهم». آتناخانم از ته دلش حرف می‌زند، انگار که یاسین متوجه حرف هایش می‌شود و بعد می‌زند زیر گریه و مکالمه مان همان جا تمام می‌شود.

ممنون که ما را  لایق مادر شدن دانستید

مادر ترنج کوچولو هم بغض کرده است. یازده سال برای دیدن این لحظه‌ها انتظار کشیده است و حالا می‌ماند چه بگوید. ترنج از سه ماه، چند روز کم دارد؛ حاصل چهار سال دوندگی او و همسرش، این کوچولوی ناز و دوست داشتنی است. دست‌های کوچک ترنج از هراس کف زدن وقت وبی وقت جمع در مراسم بالا می‌رود و بعد آهسته پایین می‌آید. مادرش می‌ترسد خواب ترنج به هم بریزد و بدخواب شود. اشک‌های مادر روی نرمی صورت ترنج محو می‌شود و او خواب خواب است. از مادرش صدای منقطع و بریده بریده روی رکوردر ثبت می‌شود که‌ می‌گوید: «اشک‌ها هم کم‌اند برای نشان دادن خوشحالی و تشکرمان. ممنونم که ما را لایق مادر شدن دانستید!».

غافلگیر شدن با مادری

زندگی خانوادگی برای خیلی از آن‌ها تازه شروع شده است و روز‌های مادرانه هم. برای لحظه‌ای همه حواسمان پرت محمدرضا می‌شود که آرام و راحت در کریر خوابیده است؛ ناز و دوست داشتنی. مادرش شاغل است و از کاری که دارد، برایش حرف می‌زند و تعریف می‌کند و بعد آرام و آهسته انگشت می‌گذارد نوک بینی اش و‌ می‌گوید: «باید پسر خوبی باشی و با مامان همراهی کنی».

انگار محمدرضا حرف هایش را‌ می‌فهمد. لب هایش به خنده باز‌ می‌شود. مادر قربان صدقه اش می‌رود. چقدر انتظار آمدن این لحظه را‌ می‌کشیده. بین آن همه سروصدا و کف زدن، راحت نمی‌تواند حرف بزند.

خلاصه تعریف می‌کند: «از بچه دار شدن خودمان ناامید شده بودیم. از اطرافیان و گوشه وکنار شنیده بودم بهزیستی برای فرزندخواندگی، خیلی سخت می‌گیرد. من شاغلم و حال وحوصله و وقت پیگیری را نداشتم. همسرم سال۱۴۰۰ در سامانه فرزندخواندگی ثبت نام کرده بود و بعد خبرش را داد. این خبر غافلگیرم کرد. مصمم شدم هر طوری هست، بچه دار شویم. یک سال مداوم پیگیرش بودم. تصورش را‌ نمی‌کردم به نتیجه برسد.».   ‌

می‌گوید: «خیلی با خودم کلنجار رفتم که بین دختر و پسر یکی را انتخاب کنم. فکر می‌کردم دختر بزرگ کردن سخت است. پسر می‌تواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد، اما دختر ظریف و نحیف است؛ زود می‌شکند و من طاقتش را ندارم. فکرش را هم که‌ می‌کردم، نفسم حبس می‌شد؛ اگر کسی از کنار دخترم بگذرد، خیلی ظریف و حساس است و دوست نداشتم چشم‌های گریانش را ببینم؛ به همین خاطر از همان اول گفتم پسر می‌خواهیم».

این گل ارزشش را داشت

مادر رز، اما عاشق دختربچه‌هایی است که عین رادیو از صبح تا شب، روشن هستند و همین طور یک بند و یک ریز حرف می‌زنند و واقعیت و تخیل را به هم می‌دوزند و داستان سرایی می‌کنند. از ذوق داشتن رز دوماهه گریه می‌کند. دخترک را که خوابیده است، بالا می‌آورد و با تمام وجود بو می‌کشدش و آهسته می‌گوید: «چند سال دوندگی ارزشش را داشت که حالا یکی از این رادیو‌های کوچک را در خانه داشته باشم. عاشقت هستم مامانی!».

گزاره‌ها و روایت‌ها شباهت زیادی به هم دارد. دوباره می‌مانیم چطور می‌شود برق چشم‌های پدر و مادری را در عکس ثبت کرد، وقتی حنانه دارد دست هایش را کشف می‌کند و چشم هایش از دیدن انگشت‌های کوچک خودش که باز و بسته می‌شوند، برق می‌زند و پدر و مادرش با عشقی عجیب، خیره اش شده‌اند و آرام گریه می‌کنند.

حنانه هفت ماهه است. مادرش می‌گوید: «من بیمار هستم و باردار شدن برایم خطرناک است و از آن طرف، آرزوی هر زوجی است که بعد از تشکیل زندگی مشترک بچه دار شوند. خوشبختانه همسرم شرایط را خیلی خوب درک می‌کند و پیشنهاد داد دختری را به فرزندخواندگی قبول کنیم. یک سال این موضوع را از بهزیستی و مجتمع شوق زندگی، پیگیری می‌کردم و فکرش را‌ نمی‌کردم امام رضا (ع) در ایام تولدشان هدیه به این قشنگی را به زندگی من و همسرم ببخشند. تا عمر دارم، مدیونشان هستم و امیدوارم لیاقت این لطف حضرت را داشته باشم».

وقت پدری کردن است

بابای اُسوه کوچولو، پانزده سال منتظر لحظه‌ای بود که پدر باشد. می‌گوید: «سه تا چهار سال پیش در سامانه فرزندخواندگی ثبت نام کردیم و پیگیر بودیم، اما نمی‌شد. بی تعارف بگویم، داشتم بی خیال پدر شدن می‌شدم، تااینکه زنگ زدند و خبر دادند می‌توانیم بچه را ببینیم. ما ساکن خواف هستیم و پدر و مادر و اطرافیان، مثل خودمان، برای دیدن فرزندمان اشتیاق داشتند. همگی با هم آمدیم مشهد و حالا هم برای اسوه خانم مراسم داریم و باید زودتر برگردیم شهرمان».

روژینا، دختر نه ماهه هادی فنودی هم، بی قراری می‌کند. بابا محکم بغلش کرده است و‌ می‌گوید: «به صدا حساس است، می‌ترسد». روژینا فقط دو سه شب است مهمان خانه آن هاست، اما قلقش دست بابا آمده است. می‌گوید به گرما و صدا حساس است، بی قراری می‌کند. می‌خندد و ادامه می‌دهد: «چهارده سال استراحت کردیم، حالا وقت پدری کردن است».

زندگی مان پناه گرفت

پناه کوچولو هم شیرش را خورده و خوابیده است، به همان راحتی بچه‌های دیگر. مادرش می‌گوید: «هر وقت توی کوچه و خیابان و بین اقوام، صدای مامان گفتن بچه‌ای را‌ می‌شنیدم، دلم ضعف می‌رفت. دوست داشتم یکی پشت سرهم و مکرر صدایم کند: مامان... مامان... و حالا دو روز است پناه، مال ماست؛ من و پدرش. دلم می‌خواهد پناه زود بزرگ شود و دنیا ساکت باشد و هیچ صدایی نباشد جز مامان گفتن دخترم و الهی بگردم ماهم را...». حالا پدر و مادر با هم گریه می‌کنند. چقدر امروز بغض شکسته دیده‌ایم!

برخی خانواده‌ها همراهی دارند؛ مادربزرگ، عمه، خاله و عمو. رونمایی نوه گلشان را آورده‌اند. با هم سلفی می‌گیرند و بچه را دست به دست می‌کنند و... حالا بر من گزارشگر و راوی، ببخشید که در توصیف این صحنه‌ها ناتوانم. با هیچ عبارتی نمی‌شود شیرینی این لحظه‌ها را منتقل کرد وقتی بغض کرده‌اند و گریه می‌کنند و مابین آن از ته قلب می‌خندند. این کوچولو‌های نورسیده شیرین که هدیه امام رضا (ع) هستند، همه قلب‌ها را تصاحب کرده‌اند. صدای چلیک چلیک عکس گرفتن بلند است؛ مادربزرگ‌ها و نوه ها، عمه‌ها و برادرزاده‌ها و خاله‌ها و خواهرزاده‌های خوشگل و شیرین. قدم‌های نورسیده دست به دست می‌شود و روز روشن‌تر از هر روزش ادامه دارد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->